خوش آمدید
پا به پای غم من پیر شد و حرف نزد داغ دید، از من و تبخیر شد و حرف نزد شب به شب منتظرم بودُ دلش پر آشوب شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد غصه میخورد که من حال خرابی دارم از همین غصه ی من سیر شد و حرف نزد وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد ...... نظرات شما عزیزان: یک شنبه 24 خرداد 1394برچسب:, :: 11:34 :: نويسنده : nashenas
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|