خوش آمدید
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت تا از خیال گنگ رهایی رها شوم شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم نظرات شما عزیزان: یک شنبه 29 آذر 1394برچسب:, :: 10:10 :: نويسنده : nashenas
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|