خوش آمدید
گیرم از ته مانده ی عشق تو شعری ساختم
سود شعرم چیست وقتی که تو را من باختم
خوب می دانی دل دیوانه ام از سنگ نیست
گرچه آهنگی برای ماندنت ننواختم
شرم دارم از دلم بیرون کنم مهر تو را
من که خود روزی به سوی مهر می تاختم
قیمت دل کندنت کم نیست اما غم نخور
من بهای رفتنت را با جنون پرداختم
از خودت هرگز نمی خواهد بپرسی بعد تو
من چه خواهم شد؟ گمان کن عشق را نشناختم
خیر تو در رفتن است و رو بگردان و ببین
قایقی را که برای تو به آب انداختم نظرات شما عزیزان: یک شنبه 13 تير 1395برچسب:, :: 8:52 :: نويسنده : nashenas
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|