قديما يه پينه دوز بود دلا رو وصله ميکرد
دلاي پاره پوره چروکين و پر غم و درد
مرد بيچاره رو بادرد دل آميخته بودن
واسه تعمير دلا رو دوروبرش ريخته بودن
يه دلي رنگ وجلاش پاک شده بود
يه دلي آرزوهاش خاک شده بود
غصه کهنه تو يک دل مثال سنگ شده بود
يه دلي وصله ميخواست,يه دلي تنگ شده بود
يکي سوراخ شده خون چکه ميکرد
بس که پر شور ميتپيد رگهاشو صد تيکه ميکرد
آخ که يک دل ديگه آبادي نداشت
که بشه باز روي اون وصله گذاشت
پاره و سوخته وپوسيده و تاول زده بود
واسه تعميرو وصله اش ديگه هيچ چاره نبود
بريدآنرا ونمود وصله ي صد جاي دگر
کرد تعمير از آن دل همه دلهاي دگر
گرچه آن دل زميان رفت و ز هستي واماند
بر دل هرکسي از ما اثري برجا ماند
هرکه دلسوخته تر مهر کسان بگزيند
پاره ي دل شده بر قلب همه بنشيند
نظرات شما عزیزان:
آورین
ساعت0:59---12 مهر 1391
آورین آورین