خوش آمدید
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
گر بداند لذّت جان باختن در راه عشق هيچ عاقل زنده نگذارد به عالم خويش را
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب از هر زبان که میشنوی نا مکرر است
ديده از اشك و دل از داغ ولب از آه پر است عشق در هر گذري رنگ دگر ميريزد
كرده ام عهد كه كاري نگزينم جز عشق بي تأمل زده ام دست به كاري كه مپرس
از پريدنهاي رنگ و از تپيدنهای دل عاشق بيچاره هرجاهست رسوا ميشود
شانه های عاشقان گر تکیه گاه اشکهاست پس چرا بر شانه ام اشکی نمیریزد کسی
هر چه گوئي آخري دارد به جز گفتار عشق كين همه گفتندوآخر نيست اين افسانه را
تپیدن ، سوختن، در خاک و خون غلطیدن و مردن بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد
نظرات شما عزیزان: دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:, :: 23:10 :: نويسنده : nashenas
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
||
|